ماجراي عكس 4*3
ديشب واسه سومين بار رفتيم آتليه روژين كه عكس بندازيم ولي بازم به محض رسيدن شروع كردي به بهونه گرفتن و همش مي گفتي بريم ددد و به هيچ صراطي هم مستقيم نبودي خلاصه برگشتيم خونه قرار شد خودم ازت عكس بندازم و ببرم واسه چاپ چند تا عكس ازت انداختم كه زياد جالب نشد و همش مي گفتي بسه ديگه خيلي خسته بودي آخه ظهر هم نخوابيده بودي منم بيخيال شد و زنگ زدم آريا فيلم تا از عكسهايي كه اونجا انداخته بوديم يه عكس 4*3 واسمون چاپ كنند . بابايي كه اومد با هم رفتيم خونه عمه جون ليلا كه عمه سميه ، عمه عادله ، زن عمو حمداله و عمو عادل هم اونجا بودند . كلي بازي كردي و خنديدي آخرشم تو بغلم خوابت برد . وقتي رسيديم خونه رعد و برق شديدي ميومد منم آوردمت تو اتاق خودمون نص...
نویسنده :
مريم
15:00